به نام خالق عشق
بمن بگو .....
خاطرات با تو بودن را چگونه فراموش کنم
آتش قلبم را چگونه خاموش کنم
عشق تو را با که بگویم تا بداند چه می گویم ؟
تو شعله ای خاموش نشدنی
جمله ای به یاد ماندنی
خاطره ای جاودانی
و اشتیاقی سوزان در زندگی من هستی
بمن بگو ......
راز دلم را با که بگویم
با پروانه ای که بالهایش در شعله شمع می سوزد
با برگی که از درختش جدا می شود
با قطرات بارانی که بر کویر سوخته می بارد
با پرنده ای که از مرگ جفتش ناله سر می دهد
راز دلم را فقط با تو میگویم که همدل من هستی
گوش جان به راز دلت می سپارم ......
پی نوشت
کاش آنشب با من حرف دلت را می زدی و مرا شریک بغضت می کردی
که خود بهتر از هر کسی میدانی " همیشه محرم تو هستم و خواهم ماند "
برای رسیدن تو به شادی و آرامش همیشه همراه تو می مانم
مکتوب در ساعت 10 شنبه شب 27 آذر ماه 1389